مبانی توسعه در استان گیلان
* فرشاد شریفی
از توسعه برداشتهای گوناگونی صورت می گیرد. این برداشتهای گوناگون در کنار نقاط مشترک، مرزهای اختلافی هم با یکدیگر دارند. مفهوم توسعه روزبهروز در حال تحوّل و وسیعتر شدن از نظر مؤلفههای تشکیلدهنده خود میباشد که این را میتوان فرآیندی دانست، که متضمن بهبود مداوم در همهی عرصههای زندگی انسانی اعم از مادی و معنوی و بهبود بنیانهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی میباشد؛ که انسان در این فرایند به حیاتی با عزّت نفس و اتّکاء بهخود همراه با گسترش دایرهی انتخاب در محدودهی پذیرفتهشده دست مییابد. توسعه بهعنوان فرایندی چندبعدی، که همهی ابعاد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را پوشش میدهد، نشان دهندهی یک حالت است؛ یعنی شرایطی که جامعه بهطور کیفی از امکانات کمّی خویش، در جهت آرمانی که برای خودش قائل است، بهطور همه جانبه استفاده میکند. در واقع توسعه را می توان ارتقاء مستمرّ کل جامعه و نظام اجتماعی بهسوی زندگی بهتر و انسانیتر معنی کرد.
در مشرق زمین شاید اولین بار ابنخلدون(۱۴۰۶-۱۳۳۲) بود که در کتابش با عنوان “مقدمه”، به مفهوم توسعه اشاره کرده است. این متفکر اسلامی مشکلات اجتماعی را تجزیه و تحلیل کرده و عبارت “علمالعمران” را برای تشخیص علم نوین توسعه یا جامعه، در مباحث دیگر جامعهشناسی بهکار برد. در مغربزمین فکر و اندیشه توسعه در سدهی روشنگری(رنسانس) بروز و ظهور یافت و نشانههای آن، در عصر انقلاب صنعتی آشکار شد. با پایان یافتن جنگ جهانی دوم، مسأله توسعه بهعنوان یکی از مهمترین مسائل در محافل دانشگاهی و نیز مراکز برنامهریزی کشورهای مختلف جهان مطرح شد و از آنجایی که جهان پیشرفته و همچنین کشورهای عقبمانده در نتیجه دو جنگ جهانی و نیز فروپاشی دولتهای استعماری، در آستانهی طراحی مجدّد بنای اقتصادی و اجتماعی کشورهای خود قرار گرفته بودند، لذا این مسئله که چگونه میتوان ضمن سریعتر بناکردن این نظام اقتصادی و اجتماعی، بهبود و تکامل واقعی آنرا نهادینه کرد، در معرض توجه قرار گرفت؛ که این مسأله را میتوان مسأله مرکزی و اساسی توسعه دانست. اولین دهههای بعد از جنگ جهانی دوم، که سازمان ملل آنها را بهنام دهههای توسعه نامگذاری کرد، عبارت توسعه و نیز گرایشهای نژادپرستی بهصورت موج گستردهای در اروپا، آمریکای شمالی و در بین نخبگان کشورهای نیمهصنعتی انتشار یافت. در این کشورها در بیشتر موارد، مفهوم توسعه با مفهوم غربگرایی یا اروپاگرایی همراه بود. براساس این گرایش، ملتها و جوامعی که بخش عمده کره زمین را تشکیل میدادند، ابتدا عقبمانده و بعد از مدتی، با عناوین توسعهنیافته یا در حال توسعه توصیف شدند. تا قبل از دههی هفتاد میلادی، در ادبیات رایج توسعه، فرهنگ و ارزشهای فرهنگی، جایگاهی درخور نداشت و عوامل اقتصادی، محور مباحث توسعه را تشکیل میداد؛ اما در دههی هفتاد بهبعد، بسیاری از نظریهپردازان چنین نگرشی را برنتافته و به ارزشی بودن توسعه در ابعاد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی گرویدهاند. توسعه که پیش از این، امری صرفاً اقتصادی و مساوی با رشد تولید ملّی تلقّی میشد، پس از آن، در کنفرانسهای سازمان ملل متحد، عوامل دیگری مانند عوامل فرهنگی، مورد عنایت قرار گرفت و چگونگی توزیع منابع رشد، در کانون توجه واقع شد.
دکتر محمود سریع القلم از صاحبنظران بنام توسعه، اصول ثابت توسعه را هفت آیتم میداند؛ که عبارتند از:
۱.بافت و تواناییهای فکری سازماندهی هیأت حاکم ۲.توجه به علم؛ ۳.نظم؛ ۴.آرامش اجتماعی و فردی؛ ۵.نظام قانونی؛ ۶.نظام آموزش؛ ۷.فرهنگ اقتصادی؛
ابعاد توسعه نیز به شش گروه تقسیم شده اند:
۱.توسعه اقتصادی؛ ۲.توسعه اجتماعی؛ ۳.توسعه سیاسی؛ ۴.توسعه انسانی؛ ۵.توسعهی فرهنگی؛ ۶.توسعه ملی؛
با این مختصر تعریف وتشریح از مفهوم توسعه واصول ثابت آن وهمچنین ابعاد توسعه اینک باید ببینیم که استانمان گیلان آیا به مفهوم واقعی در مسیر توسعه گام برمیدارد یانه؟
در مبحث اصول ثابت وازمنظر بافت وتوانایی فکری سازماندهی هیات حاکمه وبا توجه به وجود گرایشات منطقه ای(شرق گیلان! غرب گیلان! تالشی وگیلک!) ویا دیدگاههای سیاسی متفاوت وعملکردهای ازگذشته تاکنون، قضاوت در این خصوص را به خوانندگان محترم می سپارم!
از لحاظ توجه به علم آن چیزی که عیان است تعدد مراکز علم آموزی و پرورش فارغ التحصیل! است که به چشم می آید. اینکه آیا برون داد این مراکز واقعا تولید علم برای کسب مهارتهای زندگی بهتر باشد! باز هم قضاوت را به خوانندگان خواهم سپرد!
از لحاظ نظم وآرامش اجتماعی وفردی استان ما نیز بسان اکثر استانهای دیگر دارای شرایط متعادل ومشابهی است. نظام قانونی وآموزش واقتصاد استان نیز متاثر از اصول ملی وکشوری است که شاید خیلی به کار توسعه نیایند.
برای هریک از گزاره های فوق شاید بتوان صفحه ها نوشت اما در یک کلام اگر بخواهم بگویم که برای توسعه استان چه کاری باید کرد؟ بطور خلاصه باید بگویم که ابتدا باید تکلیفمان را با وضعیت استان مشخص کنیم! آیا گیلان استانی با کارکردهای کشاورزی است!؟ آیا گیلان قطب گردشگری است!؟ آیا گیلان زمینه های صنعتی شدن را داراست!؟ آیا گیلان میخواهد مرکز تجارت وبازرگانی شمال ایران باشد!؟
جواب همه این سئوالات میتواند آری باشد! به شرطی که اولویت های خود را مشخص نماییم. از این نظر که استان گیلان دارای رتبه های برتر در زمینه تولید چای، برنج،ابریشم،زیتون،مرکبات،فندق،گل گاوزبان، ماهی و… می باشد وشکی در آن نیست پس میتواند قطب کشاورزی قرارگرفته وبا گسترش وبه روز کردن وبهره وری مناسب باعث ایجاد اشتغال بیشتر وبالابردن سطح رفاه عمومی ودر نتیجه توسعه بیشتر در استان شد. وجود جاذبه های طبیعی همچون سواحل شمال وجنگلهای سرسبز و طبیعت باطراوت، میتواند گیلان را قطب گردشگری نیز معرفی نماید وچنانچه با اندکی تساهل وتسامح نسبت به حضور گردشگران خارجی خصوصا گردشگران کشورهای حاشیه خلیج فارس(که عمدتا ولخرجی های زیادی هم در مسافرت دارند!) برخورد شود آنگاه میتوان شاهد افزایش درآمد استان از این منظر باشیم که خودبخود به رشد وتوسعه استان وکشور خواهد انجامید.
درخصوص صنعتی شدن وهمچنین مرکز تجارت وبازرگانی شدن شمال، این امر مستلزم داشتن زیربناهای اساسی ترقی وپیشرفت مثل داشتن ریل راه آهن وجاده های مناسب وهمچنین گسترش ورونق منطقه آزاد بندرانزلی وبراه انداختن بنادر آستارا وکیاشهر واحداث هرچه سریعتر سایت نفت وگاز سردار جنگل رودسر می باشد که کمکهای شایانی به توسعه استان خواهد کرد.
همه این امور درصورتی محقق خواهد شد که همفکری وهمکاری همه سلیقه های سیاسی واجتماعی استان به دور از گرایشات شهرستانی وبا دید منافع استانی، به منصه ظهور برسد. اگر همه نیروهای سیاسی استان، مسئولان ارشد و نخبگان استان به دور از حب وبغض های سیاسی، فقط وفقط با ملاک عمل به قانون وقانونگرایی وحفظ منافع استان به توسعه استان فکر کنند، آنگاه شاهد پیشرفت استان خواهیم بود.
از شرایط مهم دیگر باورمند بودن مدیران استان به توسعه است! قضاوت در این مورد هم با خوانندگان گرامی.
* فعال سیاسی و اجتماعی